خداوندا
صدایم در گلو شکسته است
و اشک در چشمان کم سویم خشکیده
لبهایم دیگر توان باز و بسته شدن ندارند
و قلبم...
خداوندا!
صدای آبی رود را می شنوم
ولی نمی توانم صحبت کنم
صدای گریه های کودکی را می شنوم
ولی نمی توانم بگریم
آه خدای من
چه به روز من آمد؟
مگر او که بود؟
جز رهگذری ساده که از ذهن خسته ی من می گذشت
چرا دل به او دادم؟
در حالی که او....
چرا او را دوست دارم در حالی که او در فکر دیگری است؟
چرا خدای من؟چرا؟
خداوندا
من از او گله ای ندارم
ولی از ته دل این را می گویم
مواظبش باش
:: بازدید از این مطلب : 1042
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18